نیایشنیایش، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات نیایش

۹۷/۵/۱۵

جیگری به بادکنک میگی بادکو.الانم سر بادکنک با ستایش دعوتتون شد گفتی دنا نکون بادکو ...
19 مرداد 1397

۹۷/۵/۶

سلام.جیگر مامان.حوبی؟عسلی خیلی شیطون شدی.جیگرم حرف زدنت تقریبا داره کامل میشه.ببخشید تند تند خاطراتت رو نمی نویسم.شیرین کاری زیاد داری!به ستایش بعضی وقتها زور میگی و هرچی اون داره ازش میگیری .اون هم بعضی وقتها کنار میاد و چیزی نمیگه ولی بعضی وقتها عصبانی میشه مامانی امروز روی مبلهامون رو که تازه خریدیم با ماژیک خط خطی کردی .بعد به من گفتی مامان ،بابآ نگو عسلی چندروز پیش هم که برای خرید پرده رفته بودیم پوستمون رو کندی.من گریه ام در اومده بود.الان هم نمی‌ذاری بنویسم بعدا نگی چرا ننوشتی ها،خیلی شیطونی.در عین حال خیلی مهربون و مسیولین پذیر.من خیلی بهت افتخار میکنم....
6 مرداد 1397
1